در استودیویی خوش آب و رنگ و مدرن، مجری که خانمی با آرایش اغراق شده و لباس بدن نما است وارد میشود. دوربین، نمای بسته صورتش را نشان میدهد تا جذابیتهای ظاهری او، انگیزهای شود تا مخاطب بیشتری جذب برنامه شوند؛ اما همین نمای خیلی نزدیک، موجب آن میشود که ناقرینگیهای چهره و ردپای عملهای زیبایی انجام شده صورت مجری هم نمایان شوند! به هر روی، خانم مجری با ریتم تند و پشت سر هم شروع به صحبت میکند. از روی کار آمدن ترامپ میگوید و از اینکه احتمالا سیاست «فشار حداکثری» شامل تلاش برای قطع کامل صادرات نفت و از میان بردن اقتصاد ایران دوباره در دستور کار کاخ سفید قرار خواهد گرفت ذوق زده میشود. او همچنین با همان ذوق زدگی، حمایت آمریکا از حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران را هم محتمل میداند. اما در عین حال یادآوری میکند خوشحالی او از تحریم اقتصادی و حمله به ایران به خاطر آسیب رسیدن به جمهوری اسلامی است و نه مردم ایران! اما اینکه چگونه اعمال فشار اقتصادی بر کشور و بمباران تاسیسات هستهای، بدون آسیب زدن به مردم ایران، فقط موجب تضعیف حاکمیت جمهوری اسلامی میشود؟ سوالی است که توسط این پست از مجری ها و فعالان رسانهای تلویزیون های خارج از کشور، هرگز توضیح داده نمیشود.
این رویه را سالهاست که بدنه اپوزسیون خارج نشین به کار بستهاند؛ آنها ژست منتقد و روشنفکرانه خود را در حمایت از اعمال فشار غرب به ایران، با ایجاد دو گانه «مردم ایران در برابر جمهوری اسلامی» توجیه میکنند.
در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، یکی از فرصتهای شغلی راحت و «نسبتا» پردرآمد برای ایرانیان خارج از کشور، شغلی تحت عنوان «اپوزسیون» بوده است. واژه «نسبتا» از این بابت که پولها به طور یکسان به فعالان اپوزسیون تخصیص داده نمیشوند.
در سال ۱۳۹۸ با بدست آوردن مختصات جغرافیای خانه مسکونی مسیح علینژاد در بروکلین نیویورک، کاشف به عمل آمد این ملک یک میلیون و هفتصد هزار دلار ارزش دارد. اما در میان همکاران وی، هستند افرادی که باید به صد دلار برای هر مصاحبه یا مطلب انتقادی علیه جمهوری اسلامی ایران قناعت کنند!
به یک تعبیر، در حال حاضر بیش از پانصد رسانه در خارج، عملیات جنگ روانی را علیه ایران پیش میبرند که بودجه این رسانهها در مجموع اعداد و ارقامی نجومی را شامل میشوند.
در برههای، شواهد نشان میدادند که غرب، هزینههای این جنگ روانی را تا حد زیادی برونسپاری کرده است، به نحوی که در آن زمان تلویزیون های پر خرجی مثل «ایران اینترنشنال» با بودجه کلانی که از سوی کشورهای حوزه خلیج فارس تامین میشد، بی هیچ دغدغهای ریخت و پاش مالی میکردند.
با تنش زدایی ایران و عربستان، بخشی از این بودجه دیگر تامین نشد، اما با پیدا شدن اسپانسرهای جدید، کسب و کار ایرانیان خارج از کشور که در خدمت دیپلماسی عمومی غرب هستند، همچنان رونق دارند.
اینکه یک نفر در خارج از ایران و با در نظر گرفتن شرایط نامساعد کار و زندگی برای مهاجران، شغلی راحت، لوکس و پر درآمد در رسانههای ضد ایرانی پیدا کند و نخواهد به هیچ وجه آن را از دست بدهد، تا حد زیادی قابل درک است. اما این را هم نمیشود انکار کرد که هیچ کشوری با هدف روشنگری و آگاهی بخشی برای مردم ایران، متحمل هزینههای راه اندازی رادیو و تلویزیون برون مرزی نمیشود. روشن است که هیچ نیت خیری وجود ندارد و مسأله فقط به دنبال کردن اهداف در کشور مورد نظر مربوط میشود. این هدف طیف متنوعی از بدست آوردن منافع اقتصادی تا موارد هولناکی مثل تجزیه و فروپاشی کشور هدف را شامل میشوند.
بنابراین یک ایرانی که در خدمت پیشبرد منافع ملی کشوری دیگر علیه وطن خود قرار میگیرد، در اصل مزایای ناشی از شغل بهدست آورده را با میهن پرستی و تعصب ملی خود عوض کرده است.
مسأله اینجاست که همانطور که گفته شد، در حال حاضر با پدیدهای منزجرکننده و زشت مواجه هستیم و آن اینکه فعالان رسانهای اپوزسیون خارج از کشور که در خدمت منافع کشورهای غربی هستند، با استناد به دو گانه «ایران در مقابل جمهوری اسلامی»، نه تنها شرم و رسوایی خدمت به یک کشور بیگانه در ازای دریافت پول را گردن نمیگیرند، بلکه با استناد به دوگانه مذکور، معتقدند قهرمانانی هستند که در کنار مردم علیه حاکمیت ایران مبارزه میکنند.
میدانیم که مبارزه سیاسی اسلوبی دارد و اگر کسی به درست یا غلط قصد مبارزه با حکومتی را داشته باشد، باید برای آن از جان و مال خود هزینه کند، خطرات را به جان بخرد و ایثار و فداکاری زیادی در کنار شجاعت فراوان داشته باشد. مثال نلسون ماندلا، گاندی، امام خمینی، چگوارا و ... یا شیخ فضل الله نوری که مرگ را به زیر بیرق کفر رفتن ترجیح داد .
دوگانه مردم در برابر حاکمیت وقتی درست از آب در میآید که مبارزان سیاسی در کنار مردم قرار بگیرند و بخشی تفکیکناپذیر از آنها باشند، چگونه میتوان در خدمت بیگانه بود، نان او را خورد، در آب و خاکش منزل کرد و با همه اینها باز هم از همراهی با مردم و هموطنان دم زد؟
البته استفاده ابزاری رسانهها از افراد مسأله تازهای نیست و در موارد مختلف، فقط شکل و شمایل آن تغییر میکند؛ در فیلم «بامب شل» ساخته «جی روچ»، داستان واقعی زنانی روایت میشود که در شبکه «فاکس نیوز» مورد سوءاستفاده جنسی مدیران شبکه قرار گرفتهاند. در این میان یکی از مجریهای زن که از این هتک حرمت و بی ارزش شمرده شدن به تنگ آمده است، علیه سیستم عصیان میکند و دیگر قربانیان هم رفته رفته محافظه کاری را کنار میگذارند و به او میپیوندند. در واقع فیلم نشان میدهد که زنان در فاکس نیوز، به واسطه آن چیزی که از دست میدهند، موقعیتهایی بهدست میآوردند اما در نهایت آنها متوجه میشوند که بازنده شرافت، انسانیت و عزت نفس خود شدهاند.
کسانی هم که میهن خود را با پول و شغل و امکانات بیگانه معامله کردهاند، و در نقشه عملیات روانی دشمنان علیه مردم خودشان بازی میکنند، به طریقه اولی مشمول همین خسران بزرگ خواهند شد.
0 دیدگاه