ولایت تکوینی، نه یک مفهوم انتزاعی در متون دینی است و نه مقام دستنیافتنی برای انسانها؛ اما راه رسیدن به آن راهی بیمیانبُر است. این حقیقت را باید صریح گفت: کسی که از مسیر عقل عبور نکرده باشد، هرگز به آستان ولایت نمیرسد. و عقل نیز، برخلاف تصور رایج، با انباشت اطلاعات تقویت نمیشود؛ عقل از مسیر ادب زاده میشود.
اگر هیجانهای خام را عامل «تبخیر ادراک» بدانیم، آنگاه نخستین گام برای ورود به حریم ولایت، مهار همین تبخیر است. انسانی که هنوز اسیر واکنشهای بیتأمل است، نمیتواند حامل نوری باشد که نیازمند سکون، توجه و آمادگی درونی است. ادب، در این معنا، فقط آداب معاشرت نیست؛ ادب یعنی تنظیم نفس، فهم جایگاه خود، و هماهنگی با حقیقتی بزرگتر از خواستههای لحظهای ما.
در سنت معرفتی ما، ادب همواره پیشنیاز عقل بوده است: ادب در برابر خدا، ادب در برابر حقیقت، ادب در برابر انسان، و حتی ادب در برابر دانشی که هنوز به آن نرسیدهایم. آدمی وقتی ادب میآموزد، خود را تنظیم میکند؛ و وقتی تنظیم درونی اتفاق بیفتد، عقل فعال میشود. عقل نیز، وقتی به بلوغ برسد، راه را برای فهم لایههای عمیقتر هستی میگشاید؛ همان جایی که ولایت تکوینی آغاز میشود.
امروز همه ما بیش از هر زمان نیازمند یادآوری این سهگانه هستیم: عقل و ادب تا مسیر ورود به ولایت تکوینی
دنیای پرشتاب و پرهیجان کنونی، ذهنها را از درون تهی کرده و ادراکها را ناپایدار ساخته است. بدون این تثبیت درونی، ورود به منطق ولایت، تنها به شعار و ادعا ختم میشود و نه به تجربهی زیسته.
ولایت تکوینی، نتیجهی «ادبورزی مستمر» است؛ نه محصول احساسات لحظهای یا ادعاهای معنوی. کسی که ادب را میفهمد، عقل را کشف میکند؛ و کسی که عقل را کشف کند، به درگاه ولایت نزدیک میشود. راه دیگری وجود ندارد.


0 دیدگاه