به گزارش زمر نیوز، بهزاد تیمورپور، پژوهشگر حوزه ارتباطات و اخلاق رسانه، در نظریهی جدید خود با عنوان «مرز شفافیت و تغافل در نظام رسانهای جامعه اسلامی» از الگویی تازه در تفکر ارتباطی رونمایی کرد که هدف آن، بازسازی تعادل میان حقیقتگویی و آرامش اجتماعی است. او این نظریه را «پایهی حکمت اطلاعرسانی» مینامد، یعنی داناییای که میداند چه مقدار از دانستن به اصلاح میانجامد و کجا دانستن، آرامش را میستاند.
به گفتهی تیمورپور، این مدل حاصل مطالعات چندساله دربارهی نسبت میان حق دانستن مردم و مصلحت روانی جامعه است. او توضیح میدهد:
«در منطق رسانهی اسلامی، شفافیت یک حق است اما تغافل یک حکمت؛ دانستن باید بهقدر اصلاح باشد، نه بهقدر تشویش.»
این نگاه، امتداد آموزهی قرآنی و معنویِ عقلانیت است که در سنت شعر فارسی نیز بازتاب یافته؛ چنانکه سعدی در گلستان میگوید:
«هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.»
یادآوری همین بیت، بنیان اخلاق سخن در رسانههای مسئول را توضیح میدهد.
در متن نظریه، شفافیت بهمثابه جلوهای از عدالت و تغافل، بخشی از خرد مدیریتی در ذهن جمعی جامعه معرفی میشود. تیمورپور اشاره دارد که رسانهها در نقطهی حساس میان افشا و امنا قرار دارند؛ همان جایی که مولوی آن را «میان عقل و عشق» تعبیر کرد و گفت:
«خاموش که این راز نهانی است نه فاشی.»
او این اندیشه را سنجۀ تعادل میان گفتن و نگفتن میداند، مفهومی که امروز در اخلاق ارتباطی کاربردیتر از همیشه جلوه میکند.
بر اساس این نظریه، مرزبندی اطلاعات عمومی نه با اصل سانسور بلکه با دو شاخص تعیین میشود: نخست، هدف پیام — آیا افشاگری باعث اصلاح میشود یا صرفاً جلب توجه؟ دوم، اثر پیام بر آرامش اجتماعی — آیا خبر اعتماد و امید میآفریند یا اضطراب و بیثباتی؟ این دو معیار در واقع همان چیزی است که حافظ دربارهی آن هشدار داد:
«عیب میجویی و مصلحت دانی نه / کار حافظ نه این است و نه آن.»
یعنی نقد اگر به قصد اصلاح نباشد، خود نوعی آسیب اطلاعرسانی است.
تیمورپور تأکید دارد که این نظریه مدلی کاربردی برای سیاستگذاری رسانهها و تربیت روزنامهنگاران حکیمانه است. او میگوید رسانه باید پیش از انتشار، هم میزان اصلاحگری پیام را بسنجد و هم اثر روانی آن را در افکار عمومی ارزیابی کند. این سنجش دوگانه همان عقلِ اعتدالی است که خیام در تأملی فلسفی فراخوانده بود:
«هیچ کس را ز رازِ هستی خبر نیست / این همه گفت و گوی در مدارِ ظن است.»
به باور تیمورپور، رسانهای که در مدار ظن حرکت کند، حقیقت را به اضطراب بدل میکند.
در پایان، وی هشدار میدهد که در عصر افشاگری و فوران شبکههای اجتماعی، جامعه بیش از هر زمانی به رسانههای حکیمانه نیاز دارد؛ رسانههایی که بتوانند منطق سعدی را در گزینش سخن، درایت مولوی را در سکوتِ معنادار، دقت حافظ را در نقدِ امیدبخش و تأمل خیام را در مرز دانایی به کار گیرند. او نتیجه میگیرد: رسانهی عقلانی همان است که «حق دانستن» را با «آرامش دانستن» تلفیق کند و این، هنر بزرگِ حکمت اطلاعرسانی در جهان پرهیاهوی امروز است.


0 دیدگاه