مفهوم "جنگ شبکه محور" که توسط دریاسالار آرتور کی. سر بروسکی و جان گارستکا مطرح شد، اگرچه در ابتدا بر جنبههای سختافزاری و ارتباطات نظامی متمرکز بود، اما امروزه ابعاد گستردهتری یافته و در تحولات اجتماعی و سیاسی نمود پیدا کرده است. شبکههای اجتماعی، به عنوان بستری تعاملی و فراگیر، نقشی تعیینکننده در شکلدهی افکار عمومی، سازماندهی اجتماعات و هدایت جنبشهای اجتماعی ایفا میکنند. این پدیده، نیازمند درک عمیق از ساختار، کارکرد و پتانسیلهای شبکههای اجتماعی در راستای اهداف راهبردی و منافع ملی است.
تحلیلگران و پژوهشگران، با بررسی رویدادهای اخیر مانند "بهار عربی"، به نقش محوری شبکههای اجتماعی در این تحولات پی بردهاند. لئونید ساوین با بررسی شباهتهای ساختاری میان این پدیده و مفهوم جنگ شبکه محور، از نظریه آشوب برای تبیین عوامل دخیل در این تغییرات استفاده نموده است. به طور کلی، "قدرت" یا "بازدهی" یک شبکه، با تعداد کاربران و تعاملات اطلاعاتی آن ارتباط مستقیم دارد. این ارتباط، میتواند در توضیح موفقیت یا شکست یک انقلاب یا جنبش اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد.
به منظور اثربخشی شبکههای اجتماعی در راستای اهداف راهبردی، سه عنصر اساسی باید مورد توجه قرار گیرد: حسگرها (ابزارهای جمعآوری و تحلیل اطلاعات)، تراکنشها (بسترهای تعامل و تبادل اطلاعات) و صفحه نمایش اطلاعات (داشبوردی برای ارائه اطلاعات کلیدی به صورت خلاصه و قابل فهم). این عناصر، با هم افزایی، امکان رصد، تحلیل و تاثیرگذاری بر افکار عمومی و هدایت جریانهای اطلاعاتی را فراهم میسازند.
با این حال، لازم به ذکر است که شبکههای اجتماعی، ابزاری دوگانه هستند و میتوانند هم در راستای اهداف مثبت و سازنده و هم در جهت اهداف مخرب و تخریبی مورد استفاده قرار گیرند. آگاهیبخشی، آموزش، سازماندهی، گفتگو و نظارت، از جمله کارکردهای مثبت شبکههای اجتماعی هستند که میتوانند به توسعه اجتماعی و ارتقای سطح آگاهی عمومی کمک کنند. لذا، استفاده مسئولانه و آگاهانه از این ابزار قدرتمند، امری ضروری و اجتنابناپذیر است.