
این نظریه با عنوان «عرضهمبنایی در حکمرانی فرهنگی»، بر اساس الهام مستقیم از روایت تاریخی و معتبر «عرضه دین توسط حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به امام هادی(ع)» طراحی شده است؛ روایتی که طی سالها بیشتر در حوزه اخلاق فردی تفسیر شده بود اما تیمورپور آن را به یک الگوی مدیریتی و سیاستگذاری قابل اجرا تبدیل کرده است.
هسته نظریه بر یک اصل ساده اما مغفول بنا شده است:
پیش از آنکه دست به عمل بزنیم، باید مبنا و مفروضات خود را عرضه کنیم تا تصحیح شود.
در روایت تاریخی، حضرت عبدالعظیم حسنی باورهایش را پیش از آنکه به رفتار و کنش تبدیل شود، «عرضه» میکند؛ یعنی:
تیمورپور این الگو را بهعنوان یک «منطق برنامهریزی فرهنگی» بازسازی کرده است و میگوید مشکل سیاستگذاری فرهنگی امروز آن است که «برنامهها بدون عرضه مفروضات به مرجع معرفتی یا علمی اجرا میشوند» و همین مسئله به انباشت خطا و پروژههای نامولد منجر شده است.
این نظریه سه اصل بنیادین دارد که هر کدام یک اشکال رایج در حکمرانی فرهنگی را هدف میگیرد:
تقدم مبنا بر عمل
یعنی هیچ پروژه فرهنگی نباید بدون سنجش مبنای فکری و ارزشهای پشت آن آغاز شود.
مرجعیت معرفتی
نظریه تأکید میکند که صحتسنجی باید نزد یک مرجع دارای صلاحیت انجام شود؛ نه حلقههای همفکر و نه جلسات تشریفاتی.
عرضه بهمثابه یک فرایند مدیریتی، نه یک نماد
عرضهکردن، به معنای ارائه مفروضات، برنامهها و پیامها برای «تصحیح» است نه «توجیه».
به بیان ساده، نظریه اصرار دارد که مدیریت فرهنگی باید از منطق آزمونوخطا فاصله بگیرد و وارد منطق صحتسنجی پیشینی شود.
طبق این نظریه، هر برنامه فرهنگی باید یک چرخه چهارمرحلهای را طی کند:
به این ترتیب، برنامه فرهنگی یک «فرایند» میشود نه یک «رخداد».
بخش مهم نظریه مربوط به ساحت نهادی است.
تیمورپور تأکید میکند که صحتسنجی باید ساختارمند باشد؛ نه فردمحور.
او پیشنهاد ایجاد نهادی جدید را مطرح میکند:
«سنتر–پژوه: مرکز عرضهسنجی فرهنگی»
این مرکز وظیفه دارد:
بهگفته نویسنده نظریه، این مرکز میتواند همان نقشی را ایفا کند که در روایت، امام هادی(ع) ایفا میکند: مرجع تصحیح، نه مرجع توجیه.
این نظریه برای نخستینبار یک «رابطه سهسطحی» میان ایمان، برنامه و عمل ایجاد میکند.
به عبارت دیگر:
بنابراین حکمرانی فرهنگی نیازمند یک «ایستگاه صحتسنجی» است تا پیش از ورود به میدان اجرا، از انحراف جلوگیری شود.
در خبرهای رسمی معمولاً از «خطاهای پرهزینه فرهنگی» صحبت میشود، اما کمتر نظریهای سازوکار واقعی پیشگیری از آن را ارائه میدهد.
تیمورپور معتقد است اجرای مدل عرضهمبنایی میتواند:
او میگوید:
«حکمرانی فرهنگی بدون عرضه و صحتسنجی، تبدیل به حکمرانی هیجانی و واکنشی میشود.»
نظریه «عرضهمبنایی» تلاش میکند یک مفهوم قدیمی را به زبان امروز مدیریت ترجمه کند.
در شرایطی که بسیاری از سیاستهای فرهنگی گرفتار شتابزدگی و فقدان پشتوانه نظریاند، این نظریه میتواند به ابزاری برای تعقل، اصلاح و بازگشت به مسیر صحیح عمل فرهنگی تبدیل شود.
این نظریه اکنون در مرحله معرفی عمومی قرار دارد و به گفته تیمورپور، آماده تبدیلشدن به «چارچوب سیاستگذاری» در نهادهای فرهنگی و رسانهای کشور است.