تاریخ : 1404,یکشنبه 16 آذر21:25
کد خبر : 827428 - سرویس خبری : فرهنگی

خبر تحلیلی | معرفی یک نظریه تازه در مدیریت فرهنگی

«روایت حضرت عبدالعظیم حسنی چگونه به یک نظریه مدیریتی تبدیل شد؟ معرفی مدل جدید عرضه‌مبنایی در حکمرانی فرهنگی»


«روایت  حضرت عبدالعظیم حسنی چگونه به یک نظریه مدیریتی تبدیل شد؟ معرفی مدل جدید عرضه‌مبنایی در حکمرانی فرهنگی»

زمر نیوز | در فضای پرشتاب سیاست‌گذاری فرهنگی کشور، که بسیاری از برنامه‌ها پیش از آنکه مبانی نظری‌شان سنجیده شود وارد فاز اجرا می‌شوند، یک نظریه تازه از سوی بهزاد تیمورپور – دانشجوی دکتری مدیریت ارتباطات – توجه کارشناسان را جلب کرده است؛ نظریه‌ای که تلاش می‌کند یک «فرایند اصلاحی» را وارد ساختار حکمرانی فرهنگی کند و از تکرار خطاهای پرهزینه جلوگیری کند.

به گزارش زمر نیوز ، در فضای پرشتاب سیاست‌گذاری فرهنگی کشور، که بسیاری از برنامه‌ها پیش از آنکه مبانی نظری‌شان سنجیده شود وارد فاز اجرا می‌شوند، یک نظریه تازه از سوی بهزاد تیمورپور – دانشجوی دکتری مدیریت ارتباطات – توجه کارشناسان را جلب کرده است؛ نظریه‌ای که تلاش می‌کند یک «فرایند اصلاحی» را وارد ساختار حکمرانی فرهنگی کند و از تکرار خطاهای پرهزینه جلوگیری کند.

این نظریه با عنوان «عرضه‌مبنایی در حکمرانی فرهنگی»، بر اساس الهام مستقیم از روایت تاریخی و معتبر «عرضه دین توسط حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به امام هادی(ع)» طراحی شده است؛ روایتی که طی سال‌ها بیشتر در حوزه اخلاق فردی تفسیر شده بود اما تیمورپور آن را به یک الگوی مدیریتی و سیاست‌گذاری قابل اجرا تبدیل کرده است.


یک روایت تاریخی که به زبان مدیریت ترجمه شد

هسته نظریه بر یک اصل ساده اما مغفول بنا شده است:

پیش از آنکه دست به عمل بزنیم، باید مبنا و مفروضات خود را عرضه کنیم تا تصحیح شود.

در روایت تاریخی، حضرت عبدالعظیم حسنی باورهایش را پیش از آنکه به رفتار و کنش تبدیل شود، «عرضه» می‌کند؛ یعنی:

  • ابتدا مبنای فکری را ارائه می‌دهد
  • سپس مرجعیت معرفتی (امام هادی) آن را صحت‌سنجی می‌کند
  • و بعد از تأیید، مسیر عمل آغاز می‌شود

تیمورپور این الگو را به‌عنوان یک «منطق برنامه‌ریزی فرهنگی» بازسازی کرده است و می‌گوید مشکل سیاست‌گذاری فرهنگی امروز آن است که «برنامه‌ها بدون عرضه مفروضات به مرجع معرفتی یا علمی اجرا می‌شوند» و همین مسئله به انباشت خطا و پروژه‌های نامولد منجر شده است.


سه اصل مرکزی نظریه

این نظریه سه اصل بنیادین دارد که هر کدام یک اشکال رایج در حکمرانی فرهنگی را هدف می‌گیرد:

  1. تقدم مبنا بر عمل

    یعنی هیچ پروژه فرهنگی نباید بدون سنجش مبنای فکری و ارزش‌های پشت آن آغاز شود.

  2. مرجعیت معرفتی

    نظریه تأکید می‌کند که صحت‌سنجی باید نزد یک مرجع دارای صلاحیت انجام شود؛ نه حلقه‌های هم‌فکر و نه جلسات تشریفاتی.

  3. عرضه به‌مثابه یک فرایند مدیریتی، نه یک نماد

    عرضه‌کردن، به معنای ارائه مفروضات، برنامه‌ها و پیام‌ها برای «تصحیح» است نه «توجیه».

به بیان ساده، نظریه اصرار دارد که مدیریت فرهنگی باید از منطق آزمون‌وخطا فاصله بگیرد و وارد منطق صحت‌سنجی پیشینی شود.


چرخه چهارمرحله‌ای: از مبنا تا اجرا

طبق این نظریه، هر برنامه فرهنگی باید یک چرخه چهارمرحله‌ای را طی کند:

  1. تشخیص مبناارزش اصلی، فرض محوری و فلسفه پشت پروژه چیست؟
  2. عرضه به مرجعیت معرفتیاین مبنا باید نزد متخصصان، علما یا اندیشکده‌های معتبر سنجیده شود.
  3. اصلاح ادراکی و بازنویسی برنامهاگر مبنا یا مفروضات درست نبود، طرح باید اصلاح شود.
  4. اجرا، ارزشیابی و عرضه مجددنتیجه اجرا دوباره «عرضه» می‌شود تا تصحیح‌های بعدی انجام شود.

به این ترتیب، برنامه فرهنگی یک «فرایند» می‌شود نه یک «رخداد».


پیشنهاد نهادی: تأسیس «سنتر–پژوه» برای عرضه‌سنجی فرهنگی

بخش مهم نظریه مربوط به ساحت نهادی است.

تیمورپور تأکید می‌کند که صحت‌سنجی باید ساختارمند باشد؛ نه فردمحور.

او پیشنهاد ایجاد نهادی جدید را مطرح می‌کند:

«سنتر–پژوه: مرکز عرضه‌سنجی فرهنگی»

این مرکز وظیفه دارد:

  • ممیزی ارزشی و معنایی برنامه‌ها
  • تحلیل مفروضات پنهان در تصمیم‌ها
  • سنجش سازگاری برنامه با فرهنگ اسلامی–ایرانی
  • بررسی علمی و معرفتی طرح‌ها
  • ارائه اصلاحات پیش از اجرا
  • و جلوگیری از انحرافات خطیر در حکمرانی فرهنگی

به‌گفته نویسنده نظریه، این مرکز می‌تواند همان نقشی را ایفا کند که در روایت، امام هادی(ع) ایفا می‌کند: مرجع تصحیح، نه مرجع توجیه.


اهمیت نظری: پیوند حکمرانی با مرجعیت

این نظریه برای نخستین‌بار یک «رابطه سه‌سطحی» میان ایمان، برنامه و عمل ایجاد می‌کند.

به عبارت دیگر:

  • اگر مبنا غلط باشد،
  • برنامه غلط نوشته می‌شود،
  • و عمل غلط تولید می‌کند.

بنابراین حکمرانی فرهنگی نیازمند یک «ایستگاه صحت‌سنجی» است تا پیش از ورود به میدان اجرا، از انحراف جلوگیری شود.


اهمیت عملی: کاهش خطا، افزایش مشروعیت

در خبرهای رسمی معمولاً از «خطاهای پرهزینه فرهنگی» صحبت می‌شود، اما کمتر نظریه‌ای سازوکار واقعی پیشگیری از آن را ارائه می‌دهد.

تیمورپور معتقد است اجرای مدل عرضه‌مبنایی می‌تواند:

  • از اتلاف منابع جلوگیری کند
  • انسجام پروژه‌های فرهنگی را افزایش دهد
  • سیاست‌های رسانه‌ای را قابل دفاع‌تر کند
  • و اعتماد اجتماعی را تقویت کند

او می‌گوید:

«حکمرانی فرهنگی بدون عرضه و صحت‌سنجی، تبدیل به حکمرانی هیجانی و واکنشی می‌شود.»

نظریه «عرضه‌مبنایی» تلاش می‌کند یک مفهوم قدیمی را به زبان امروز مدیریت ترجمه کند.

در شرایطی که بسیاری از سیاست‌های فرهنگی گرفتار شتاب‌زدگی و فقدان پشتوانه نظری‌اند، این نظریه می‌تواند به ابزاری برای تعقل، اصلاح و بازگشت به مسیر صحیح عمل فرهنگی تبدیل شود.

این نظریه اکنون در مرحله معرفی عمومی قرار دارد و به گفته تیمورپور، آماده تبدیل‌شدن به «چارچوب سیاست‌گذاری» در نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای کشور است.